لغت نامه دهخدا
- پاشویه ؛ شستن پای بیمار تبداربا آب برای کاستن از حرارت بدن. ( یادداشت مؤلف ). شستشوی پاها. ( ناظم الاطباء ).
- || هر چیز که بدان پایها را شویند. ( ناظم الاطباء ).
- دست شویه ؛ شستن دست.
- || هر چیز که بدان دستها را شویند.
-دهن شویه ؛ شستن دهان. ( یادداشت مؤلف ).
- || هر چیز که بدان دهان را شویند.
- روی شویه ؛ شستن روی. ( از ناظم الاطباء ).
- || هر چیز که بدان روی را شویند. ( از ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
مترادف ها
شستشو، شویه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید