لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (زیست شناسی ) گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید که این مادۀ سمی از آن به دست می آید.
دانشنامه عمومی
شوکران گیاهی از زیرتیرهٔ چتری ها ( نام علمی Apioideae ) از جنس شوکران ها ( نام علمی Conium ) می باشد، و به نوعی یک گیاه سمی است در قدیم به شوکران، دوراس تفتی، بیخ کوهی و تفت بیخ هم گفته می شد. به ویژه در جنوب ایران به آن دوراس تفتی گفته می شد که منسوب به شهر تفت یزد است.
شوکران گیاهی علفی و دوساله با ساقه ای صاف و بدون کرک است. گل های آن سفیدرنگ و برگ هایش دارای بریدگی های زیاد است. بیخ شوکران و عصاره برگ و ساقه آن سمی بوده و جنون آور است. ( ر. ک. به خاصیت سمی در پایین ) . بوی آن ضعیف و مزه اش اندک است. از نظر ظاهری با رازیانه همانندی دارد.
از گونه های آن شوکران آبی و شوکران صغیر است.
تمامی اجزاء این گیاه سمی هستند. ماده سمی آن کونین و از خانواده آلکالوئیدها است. پزشکان ایرانی و یونانی از این ماده در قدیم استفاده های داروئی بسیار می بردند. حتی کمتر از ۱۰۰ میلی گرم از این سم نیز برای یک انسان بالغ کشنده است. گیاه «نرسیده» و جوان سمی تر از گیاه «رسیده» و بالغ است. تأثیر سم مستقیماً بروی سیستم اعصاب بوده و پس از عوارضی چون حالت تهوع و لکنت زبان از طریق از کار افتادن سیستم تنفسی عامل مرگ می شود. [ ۱]
شوکران در قدیم برای کشتن محکومان به اعدام مصرف می شده است. نوشیدن جام شوکران توسط سقراط قدیمی ترین مورد ثبت شده در این رابطه است. در یونان باستان، مجازات اعدام به وسیلهٔ خوراندن شوکران به طور معمول در مورد اشخاصی که دارای حقوق مدنی و اجتماعی بودند، به کار گرفته می شد، چراکه مقرر گردیده بود که اعدام این افراد در کمترین زمان ممکن و با کمترین میزان رنج و درد و عذاب صورت بپذیرد. به همین منظور، وقتی شوکران به فرد محکوم به مرگ خورانده می شد، بدن وی به تدریج کرخت و بی حس می گردید و این بی حسی از پا آغاز می شد و چون به قلب می رسید موجب مرگ فرد می گشت.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفشوکران گیاهی علفی و دوساله با ساقه ای صاف و بدون کرک است. گل های آن سفیدرنگ و برگ هایش دارای بریدگی های زیاد است. بیخ شوکران و عصاره برگ و ساقه آن سمی بوده و جنون آور است. ( ر. ک. به خاصیت سمی در پایین ) . بوی آن ضعیف و مزه اش اندک است. از نظر ظاهری با رازیانه همانندی دارد.
از گونه های آن شوکران آبی و شوکران صغیر است.
تمامی اجزاء این گیاه سمی هستند. ماده سمی آن کونین و از خانواده آلکالوئیدها است. پزشکان ایرانی و یونانی از این ماده در قدیم استفاده های داروئی بسیار می بردند. حتی کمتر از ۱۰۰ میلی گرم از این سم نیز برای یک انسان بالغ کشنده است. گیاه «نرسیده» و جوان سمی تر از گیاه «رسیده» و بالغ است. تأثیر سم مستقیماً بروی سیستم اعصاب بوده و پس از عوارضی چون حالت تهوع و لکنت زبان از طریق از کار افتادن سیستم تنفسی عامل مرگ می شود. [ ۱]
شوکران در قدیم برای کشتن محکومان به اعدام مصرف می شده است. نوشیدن جام شوکران توسط سقراط قدیمی ترین مورد ثبت شده در این رابطه است. در یونان باستان، مجازات اعدام به وسیلهٔ خوراندن شوکران به طور معمول در مورد اشخاصی که دارای حقوق مدنی و اجتماعی بودند، به کار گرفته می شد، چراکه مقرر گردیده بود که اعدام این افراد در کمترین زمان ممکن و با کمترین میزان رنج و درد و عذاب صورت بپذیرد. به همین منظور، وقتی شوکران به فرد محکوم به مرگ خورانده می شد، بدن وی به تدریج کرخت و بی حس می گردید و این بی حسی از پا آغاز می شد و چون به قلب می رسید موجب مرگ فرد می گشت.
wiki: شوکران
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:شوکران کبیر
wikijoo: شوکران
جدول کلمات
مترادف ها
شوکران، شوکران کبیر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
شوکران فیلمی به کارگردانی بهروز افخمی، نویسندگی افخمی و مینو فرشچی و تهیه کنندگی سید ضیاء هاشمی محصول سال ۱۳۷۷ است. این فیلم در فروردین ۱۳۷۹ بر روی پرده سینما رفت و ۳۸۵ میلیون تومان در سینماهای تهران فروش کرد.
... [مشاهده متن کامل]
مهندس خاکپور که قرار است معاون وزیر شود، طی حادثه ای ساختگی مصدوم و به بیمارستان دی در تهران منتقل می شود. دوست او مهندس محمود بصیرت از زنجان برای ملاقات وی به تهران می آید و با پرستار بیمارستان، سیما ریاحی، آشنا می شود. مرد که زندگی خانوادگی آرامی را در کنار همسرش ترانه و دو فرزندش دارد به سیما علاقه مند شده و او را صیغهٔ خود می کند اما به مرور زمان رابطه آن ها دستخوش تغییر شده و اتفاقات ناخوشایندی را برای هر دویشان ایجاد می کند.
محمود دچار عذاب وجدان می شود و به علاوه سرزنش مهندس خاک پور روی او اثر می گذارد و از این رو در صدد اتمام رابطه با سیما بر می آید؛ این در حالی اتفاق می افتد که سیما به محمود علاقه مند شده و برای جلب عشق او چادر سر می کند، غذای خانگی می پزد و حتی از محمود درخواست می کند که به او نماز خواندن یاد دهد. اما محمود در ترک سیما مصمم است و وقتی سیما به خانه می آید تا با او شام بخورد با دسته گلی از محمود در کنار سکه های معهود در مهریه اش مواجه می شود و در نهایت پیغام تلفنی محمود مبنی بر این که دیگر تمایلی به ادامه ارتباط با او را ندارد او را از ماجرا آگاه می کند.
محمود که پیشتر به دلیل مصدومیت مهندس خاکپور مدیر عامل کارخانه شده، پس از انتخاب خاکپور به معاونت وزارتخانه جای پایش در کارخانه محکم می شود و حتی مذاکراتی را با خارج نشینانی که پیشتر قصد خرید کارخانه را داشتند انجام می دهد. در این اثنا سیما پیوسته در تلاش است تا دوباره او را به سمت خود جلب کند و در نهایت در پارکینگ بیمارستان به محمود دربارهٔ بارداری اش خبر می دهد. واکنش محمود این است که بچه باید سقط شود ولی این در حالی است که سیما می گوید می خواهد بچه را به دنیا بیاورد و از محمود برای او شناسنامه می خواهد… محمود با خشم بدون پاسخ روشنی به سیما محل را ترک می کند و در ادامه با تعقیب سیما متوجه می شود محل زندگی او نه آن آپارتمان مرفه که یکدیگر را در آن ملاقات می کردند، بلکه خانه ای در میدان خراسان است که سیما آن جا با پیرمردی که پدرش است زندگی می کند … سیما با تلفن به خانه محمود و معرفی کردن خودش به عنوان کسی که مهندس بصیرت قرار است برای او ویزای آلمان جور کند فشار بر محمود را افزایش می دهد و کار را به جایی می رساند که هنگامی که محمود در تهران است به همین بهانه به منزل او در شهرستان می رود و با همسر او هم کلام شده و ضمن آن محمود را با جملاتی دو پهلو نزد همسرش پشت تلفن تهدید می کند … محمود نیز اعلام می کند که رابطه شان را برای پدر سیما فاش خواهد کرد. سیما با شنیدن این تهدید هراسان از منزل محمود خارج می شود و به سمت تهران حرکت می کند اما پیش از رسیدن او محمود پدر سیما که کاملاً از ماجرا بی خبر بوده را آگاه می کند و پیرمرد دل شکسته که از قضا غیرت هم در او جوشیده است به سیما اجازه ورود به خانه را نمی دهد و او را تهدید به قتل می کند… سیما به قصد انتقام دوباره به سمت منزل محمود حرکت می کند و در میانه راه از یک پمپ بنزین مقداری بنزین برای آتش افروزی تهیه می کند. در همین بین محمود بی خبر از این مسئله برای جبران عذاب وجدان و دادن خبر مدیرعاملی اش در کارخانه همسرش را بدون بچه ها به صرف شام در تهران می برد و شب خوشی را با هم سپری می کنند. سیما که در منزل محمود مورد پذیرایی برادر شوهر او قرار گرفته از آتش افروزی منصرف شده و با دلی پر از درد آن جا را ترک می کند. محمود در راه بازگشت در حالی که ظاهراً قصد دارد ماجرا را برای همسرش تعریف کند متوجه تصادف خودرویی در جاده می شود که سرنشین آن ( به احتمال قریب به یقین سیما ) جان داده است محمود سوار بر خودرویش می شود و با حواس پرتی و چهره ای حاکی از شکست با همسرش به راه ادامه می دهد …
... [مشاهده متن کامل]
مهندس خاکپور که قرار است معاون وزیر شود، طی حادثه ای ساختگی مصدوم و به بیمارستان دی در تهران منتقل می شود. دوست او مهندس محمود بصیرت از زنجان برای ملاقات وی به تهران می آید و با پرستار بیمارستان، سیما ریاحی، آشنا می شود. مرد که زندگی خانوادگی آرامی را در کنار همسرش ترانه و دو فرزندش دارد به سیما علاقه مند شده و او را صیغهٔ خود می کند اما به مرور زمان رابطه آن ها دستخوش تغییر شده و اتفاقات ناخوشایندی را برای هر دویشان ایجاد می کند.
محمود دچار عذاب وجدان می شود و به علاوه سرزنش مهندس خاک پور روی او اثر می گذارد و از این رو در صدد اتمام رابطه با سیما بر می آید؛ این در حالی اتفاق می افتد که سیما به محمود علاقه مند شده و برای جلب عشق او چادر سر می کند، غذای خانگی می پزد و حتی از محمود درخواست می کند که به او نماز خواندن یاد دهد. اما محمود در ترک سیما مصمم است و وقتی سیما به خانه می آید تا با او شام بخورد با دسته گلی از محمود در کنار سکه های معهود در مهریه اش مواجه می شود و در نهایت پیغام تلفنی محمود مبنی بر این که دیگر تمایلی به ادامه ارتباط با او را ندارد او را از ماجرا آگاه می کند.
محمود که پیشتر به دلیل مصدومیت مهندس خاکپور مدیر عامل کارخانه شده، پس از انتخاب خاکپور به معاونت وزارتخانه جای پایش در کارخانه محکم می شود و حتی مذاکراتی را با خارج نشینانی که پیشتر قصد خرید کارخانه را داشتند انجام می دهد. در این اثنا سیما پیوسته در تلاش است تا دوباره او را به سمت خود جلب کند و در نهایت در پارکینگ بیمارستان به محمود دربارهٔ بارداری اش خبر می دهد. واکنش محمود این است که بچه باید سقط شود ولی این در حالی است که سیما می گوید می خواهد بچه را به دنیا بیاورد و از محمود برای او شناسنامه می خواهد… محمود با خشم بدون پاسخ روشنی به سیما محل را ترک می کند و در ادامه با تعقیب سیما متوجه می شود محل زندگی او نه آن آپارتمان مرفه که یکدیگر را در آن ملاقات می کردند، بلکه خانه ای در میدان خراسان است که سیما آن جا با پیرمردی که پدرش است زندگی می کند … سیما با تلفن به خانه محمود و معرفی کردن خودش به عنوان کسی که مهندس بصیرت قرار است برای او ویزای آلمان جور کند فشار بر محمود را افزایش می دهد و کار را به جایی می رساند که هنگامی که محمود در تهران است به همین بهانه به منزل او در شهرستان می رود و با همسر او هم کلام شده و ضمن آن محمود را با جملاتی دو پهلو نزد همسرش پشت تلفن تهدید می کند … محمود نیز اعلام می کند که رابطه شان را برای پدر سیما فاش خواهد کرد. سیما با شنیدن این تهدید هراسان از منزل محمود خارج می شود و به سمت تهران حرکت می کند اما پیش از رسیدن او محمود پدر سیما که کاملاً از ماجرا بی خبر بوده را آگاه می کند و پیرمرد دل شکسته که از قضا غیرت هم در او جوشیده است به سیما اجازه ورود به خانه را نمی دهد و او را تهدید به قتل می کند… سیما به قصد انتقام دوباره به سمت منزل محمود حرکت می کند و در میانه راه از یک پمپ بنزین مقداری بنزین برای آتش افروزی تهیه می کند. در همین بین محمود بی خبر از این مسئله برای جبران عذاب وجدان و دادن خبر مدیرعاملی اش در کارخانه همسرش را بدون بچه ها به صرف شام در تهران می برد و شب خوشی را با هم سپری می کنند. سیما که در منزل محمود مورد پذیرایی برادر شوهر او قرار گرفته از آتش افروزی منصرف شده و با دلی پر از درد آن جا را ترک می کند. محمود در راه بازگشت در حالی که ظاهراً قصد دارد ماجرا را برای همسرش تعریف کند متوجه تصادف خودرویی در جاده می شود که سرنشین آن ( به احتمال قریب به یقین سیما ) جان داده است محمود سوار بر خودرویش می شود و با حواس پرتی و چهره ای حاکی از شکست با همسرش به راه ادامه می دهد …
شوکران:شو کران
شو یعنی تاریک ترین و یا اوج زمان تاریکی شب را شو می گویند البته به خود شب نیز شو میگویند و کران یعنی حد ، مرز و پایان و شوکران یعنی پایان تاریکی مطلق یعنی.
شو یعنی تاریک ترین و یا اوج زمان تاریکی شب را شو می گویند البته به خود شب نیز شو میگویند و کران یعنی حد ، مرز و پایان و شوکران یعنی پایان تاریکی مطلق یعنی.
ابتدا عرض کنم از نامش پیداست، یونانی نیست. ارسطو، سقراط، افلاتون تورک تبار بوده اند . . سوگند پزشکی در فارغ التحصیلان طبابت هست . . که در تورکی " شوکور آند" سوگند سلامت ، سوگند شکرانه. . گویند. ورنه با این قصه ی ساختگی قصد دارند "این فلاسفه را مصادره کنند. "