شولیده

لغت نامه دهخدا

شولیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف / نف )اسم مفعول از شولیدن. ( حاشیه برهان چ معین ). درهم و پیچیده. پریشان شده و درهم گشته و حیران گردیده. ( برهان ). ( مرادف ) شوریده و ژولیده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پریشان شده و درهم گشته و ژولیده. ( ناظم الاطباء ).
- زلف شولیده ؛ زلف پریشان و ژولیده :
رشید اختیار زمانه است طبعم
در این فن چو در زلف شولیده شانه.
انوری.
- شولیده شدن ؛ تشوش. ( تاج المصادر بیهقی ).
- شولیده شدن عقل ؛ ذهاب عقل. ( مجمل اللغة ).
- شولیده نبشتن ؛ تعریض. ( مجمل اللغة ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) شوریده ژولیده در هم پریشان . ۲ - درمانده حیران .

فرهنگ معین

(دِ ) (ص مف . ) ۱ - شوریده ، پریشان . ۲ - درمانده ، حیران .

فرهنگ عمید

ژولیده، شوریده، درهم و پریشان: همی گفت شولیده دستاروموی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱: ۱۱۶ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس