شولیدن


معنی انگلیسی:
confuse, muddle

لغت نامه دهخدا

شولیدن. [ دَ ] ( مص ) ( از: شول + َیدن ، پسوند مصدری ) ژولیدن. بشولیدن. ( حاشیه برهان چ معین ). متحیر و درمانده نشستن. ( فرهنگ خطی ) ( رشیدی ). درهم شدن و پریشان خاطر نشستن و درمانده گردیدن. ( برهان ) ( آنندراج ). پریشان شدن. ( جهانگیری ). || درهم شدن. پریشان گشتن. حیران و پریشان خاطر نشستن. ( ناظم الاطباء ). || تردید داشتن. || درمانده گردیدن. || اندیشه بسیار داشتن. ( ناظم الاطباء ). || بهم برآمدن. برهم خوردن تعادل چیزی. شوریدن : از این تخیلات و توهمات بر خاطرش گذشت چندانک مرد را صفرا بشولید و سودا غلبه کرد. ( سندبادنامه ص 240 ).

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) ۱ - پریشان گردیدن . ۲ - درمانده شدن .

فرهنگ عمید

۱. درهم شدن، آشفته و پریشان گشتن.
۲. درمانده و حیران شدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس