شوشو

لغت نامه دهخدا

شؤشؤ. [ ش ُءْ ش ُءْ ] ( ع صوت ) شأشاء. خواندن خر برای آب. ( از اقرب الموارد ). کلمه ای است که بدان خر را بسوی آب خوانند. ( منتهی الارب ). || زجر گوسفند و خر برای رفتن و یاآنکه شؤشؤ خواندن گوسفند برای علف خوردن یا آب نوشیدن است. ( از اقرب الموارد ). کلمه ای است که بدان گوسفند و خر و جز آن را زجر کنند تا درگذرد یا ایستاده شود یا به کلمه شؤشؤ گوسپند را برای علف و آب خوانند تا بخورد. ( منتهی الارب ). رجوع به شأشاء شود.

شوشو. ( اِ ) گاورس و ارزن. ( برهان ). ارزن. ( رشیدی ) ( آنندراج ). شوشو ظاهراً در این جا مثل بگنی و بخسم و شراب و مسکر باشد. ( یادداشت مؤلف ) :
خری که آب خورش زیر ناودان عصیر
علف عصاره بگنی و بخسم و شوشو.
سوزنی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) گاورس ازرن .
شا شا خواندن خر برای آب یا زجر خر و گوسفند یرای رفتن و یا آنکه شوشو خواندن و آب نوشیدن .

فرهنگ عمید

= گاورس

پیشنهاد کاربران

بپرس