بحکم آنکه بس شوریده کارم
چو زلف خود دلی شوریده دارم.
نظامی.
|| ( اِ مرکب ) کار نابسامان و آشفته و مختل و درهم : شوریده کاری در پیش داریم و صواب رفتن به هرات بود و با آن قوم صلحی نهادن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 633 ). التخاخ ، ایتلاخ ؛ شوریده شدن کار. ( تاج المصادر بیهقی ). التباس ؛ شوریده شدن کار. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ).