شوریده رای. [ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) دیوانه. مجنون. ( از ناظم الاطباء ). گم کرده خرد : کشنده دو سرهنگ شوریده رای بنزد سکندر گرفتند جای.نظامی. || با رأی ناصواب : چه جای است این که بس دلگیر جای است که زد رایت که بس شوریده رای است.نظامی.پریشان خاطر و شوریده رایم همی با فکرت خود برنیایم.نظامی.