شوریده حال

/SuridehAl/

لغت نامه دهخدا

شوریده حال.[ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) دیوانه و مجنون. ( از ناظم الاطباء ). || آشفته. مجذوب. شیدا :
یکی پیش شوریده حالی نوشت
که دوزخ تمنا کنی یا بهشت.
سعدی.
ندانی که شوریده حالان مست
چرا برفشانند در رقص دست.
سعدی.
مدر پرده یار شوریده حال
نه طیبت حرام است و غیبت حلال.
سعدی.
بدان ماند اندرز شوریده حال
که گوئی به کژدم گزیده منال.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آشفته پریشان . ۲ - عاشق. ۳ - مجنون .

فرهنگ عمید

آشفته، پریشان حال.

پیشنهاد کاربران

بپرس