شورمور

لغت نامه دهخدا

شورمور. ( اِ مرکب ) نوعی از مور که بغایت خرد باشد. ( غیاث ). مورچه های خرد و کوچک. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص مرکب ) این لغت از توابع است و بمعنی نحس و ضعیف است. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) :
شورمورند حریفانت ولیکن گه لاف
شارمارند و نفر با نفر آمیخته اند.
خاقانی ( از انجمن آرا ).
|| ( اِ مرکب ) غوغا و آشوب... ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ). و رجوع به شور و مور شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مورچه خرد و ضعیف .

فرهنگ عمید

۱. مورچۀ ریز و ضعیف، مورچۀ خرد.
۲. (صفت ) حقیر، ضعیف، درمانده، ناتوان.
۳. (اسم مصدر ) شور، غوغا، آشوب.

پیشنهاد کاربران

بپرس