شورم. [ رَ ] ( اِ ) کوه. جبل. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). کوه باشد... و اعراب آن یقین نیست . ( انجمن آرا ) : چو برداری میان شورم آوازمر آواز تو را پاسخ دهد باز.( ویس و رامین ).دل ویسه بسی سختر ز شورم ز خوی بد همی ماند به کژدم.( ویس و رامین ).|| مرکب تحریر. || سیاهی. || مداد. || بهی و سفرجل. ( ناظم الاطباء ).