غواص ترا جز گل و شورابه نداده ست
زیرا که ندیده ست ز تو جز که معادا.
ناصرخسرو.
اهل دنیا زان سبب اعمی دلندشارب شورابه آب و گلند.
مولوی.
|| کنایه از اشک چشم : دل همی سوزد مرا بر لابه ات
سینه ام پرخون شد از شورابه ات.
مولوی.
شورابه. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنه آن 180 تن. آب از نهر شورابه. محصول آن غلات و لبنیات. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
شورابه. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. آب از قنات. محصول آن غلات. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).