خروش
تلاتوف . [ ت َ ] ( اِ ) شور و غوغا. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) . شور و غوغا و بر هم خوردگی و آشفتگی . ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
به چرخ اختر از بیم دیوانه دیو
زمین با تلاتوف و که با غریو.
... [مشاهده متن کامل]
اسدی ( از انجمن آرا ) .
رجوع به تلاتوف شود. || ( ص ) آن بود که خویشتن را پلید دارد و جامه ها از پلیدی بپرهیز ندارد و مردم را دل از وی و پلیدی وی نفرت گیرد. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 247 ) . و کسی را نیز گفته اند که خود را چرکین و پلید نگهدارد و از کثافت و نجاست پرهیز نکند و مردم از او نفرت کنند. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از اوبهی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) :
زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار
نگر نگردی از گرد او که گرم آیی .
شهید ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 247 ) .
نباشد فیلسوف آن کس که باشد
بهر زشتی و ناپاکی تلاتوف .
فخری اصفهانی ( از انجمن آرا ) .
یعنی آلوده و آمیخته . ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . رجوع به تلاتف شود.
چنگ و چلب . [ چ َ گ ُ چ َ ل َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ظاهراً بمعنی شور و غوغا و هیاهو و امثال آن است :
می زدگان را گلاب باشد قطره ٔ شراب
باشد بوی بخور بوی بخار کباب .
آخته چنگ و چلب ساخته چنگ و رباب
دیده بشکرلبان گوش بشکرتوین .
منوچهری .
رجوع به چلب شود.
های وهوی . . هنگامه . . هیاهو . .
هنگامه، هیاهو
جنجال
نیو
های و هوی