شور نمودن

لغت نامه دهخدا

شور نمودن. [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) ستیزه کردن :
ظالمی کآنچنان نماید شور
عادلانش چنین کنند به گور.
نظامی.
|| بانگ و غرش نمودن :
شنیده ام که همیشه چنان بود دریا
که بر دو منزل از آواش گوش گردد کر
همی نماید هیبت همی نماید شور
همی برآید موجش برابر محور.
فرخی.
|| ملاحت و زیبایی نشان دادن :
شهره ٔشهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم.
حافظ.

پیشنهاد کاربران

بپرس