شور عاشقی فیلمی به کارگردانی و نویسندگی داریوش یاری محصول سال ۱۴۰۲ است. این اثر سومین ساخته سینمایی داریوش یاری است. این فیلم در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر حضور اکران خواهد شد.
فیلم شور عاشقی درباره کاروان اسرای کربلا است که از کوفه تا شام حرکت می کنند و سلما ( شهره موسوی ) زنی است که مامور می شود رسانه کاروان اسرای کربلا و حضرت زینب ( س ) باشد و با آگاهی دادن آدمهایی که توسط شمر ( پیام احمدی نیا ) و ماموران فریب خورده اند را روشن کند. در حقیقت این زن کار آگاهی سازی را انجام می دهد تا نگذارد جای جلاد و شهید عوض شود و حقیقت بار دیگر گم شود. او که پرچم یا حسین ( ع ) را بلند کرده و در پیشاپیش کاروان حضرت زینب ( س ) حرکت می کند خودش نیز یکی از یاران کربلا می شود.
... [مشاهده متن کامل]
نقد و بررسی فوری فیلم شور عاشقی؛ نکته: این نقد و نوشته ها، نظر کوتاه ولی دست اولِ منتقدان و نویسندگان سینمایی است؛ شاید بعدها همه چیز تغییر کند. احسان ناظم بکایی: تنها فیلم جشنواره که درباره تاریخ اسلام بود بار دیگر نشان داد کار در این حوزه، کاربلدی می خواهد. کار در این حوزه چه فیلمسازی مانند احمدرضا درویش و مجید مجیدی باشید، کار آسانی نخواهد بود و چه پیش از این مانند داریوش یاری، مستند تاریخی کربلا، جغرافیای یک تاریخ را در کارنامه داشته باشید، اثری ماندگار نخواهد شد. شور عاشقی اگرچه کوشیده در فضای بکر کویری خور و بیابانک و بدون هیچ دکوری، فضایی بدوی را برای مخاطب بسازد اما رمز موفقیت ساختن فیلم تاریخی، تنها این نیست. باید کار دراماتیزه شود و از دل آن قصه بیرون بیاید. سلما در این فیلم عملاً راوی بود و یاری بار روایتگری را به دوش او انداخته بود تا با کلمات پرطمطراق، حرکت کاروان امام حسین ( ع ) را با ادبیاتی ثقیل بیان کند. انگار یاری یادش رفته بود که این بار دیگر مستند نمی سازد و دارد فیلم می سازد. از آن عجیب تر، ادبیات شخصیت هاست. شمر نیز مانند سلما ادیبانه در باب شکستن آینه ها و آینه وار بودن حسین و یارانش حرف می زند و بادیه نشینان نیز اینگونه اند. در مقابل چنین ادبیاتی که حتی زیرنویس انگلیسی فیلم در بعضی مواقع از ترجمه آن قاصر است، ناگهان ادبیات امروزی می شود و سلما، همسرش را «عبدالرحمن ام!» صدا می زند. در تمام فیلم فقط از سلما می شنویم که زینب، چنین و چنان است اما این تعاریف هیچ نشانه بیرونی ندارد و نمی¬بینیم او یا بقیه کاری کنند. کاروان اسرا توده ای از زنان و کودکانی هستند که ساکت و خاموش، بی هیچ کنش و واکنشی تنها شلاق می خورند و راه می روند و شب ها هم سلما بر سر و رویشان، دست محبت می کشد. هیچ رخدادی بین شخصیت های کاروان و پیرامون شان رخ نمی دهد تا معلوم شود آن ها پیامبران عاشورایند. کاروانیان در خلسه و خلایی پیش می روند و چند نفر از سپاهیان هم مدام و بی منطق آن ها را شلاق می زنند. فضایی که به شبیه گردانی در ایام محرم و صفر در شهرهای مختلف کشورمان شبیه است. از سویی مسیر کاروان اسرا در کنار رود فرات مشخص است و منابع تاریخی برخورد هر منطقه با کاروانیان را ثبت کرده اند اما در این فیلم، نام هیچ شهری را نمی شنویم و معلوم نیست از کجا به کجا می روند. تنها در پایان فیلم به ماجرای راهب نصرانی بر می خوریم که آن هم قصه مشخصی دارد و حوالی حلب بوده. علاوه بر این، بخش زیادی از جغرافیای مسیر هم در واقع و تاریخ، بیابانی نیست. کاروان اسرا که ۱۵ محرم ۶۱ ه. ق کوفه را ترک کرده بعد از حدود ۱۵ روز طی مسیری تقریباً هزار و چهارصد کیلومتری در خط مرزی عراق و سوریه و ترکیه امروزی که کوهستانی و کردنشین است، در اول صفر به دمشق می رسد و این زمان مصادف است با حوالی ماه آبان سال ۵۹ ه. ش که هوا رو به سردی می رود. آیا چنین وضعی در فیلم دیده می شود؟ شورعاشقی بدون چفت و بست داستانی و تاریخی با نزدیک شدن بیش از حد به موقعیت تراژیک اسرای کاروان عاشورا، تاثیرگذاری اش را از دست داده است.

فیلم شور عاشقی درباره کاروان اسرای کربلا است که از کوفه تا شام حرکت می کنند و سلما ( شهره موسوی ) زنی است که مامور می شود رسانه کاروان اسرای کربلا و حضرت زینب ( س ) باشد و با آگاهی دادن آدمهایی که توسط شمر ( پیام احمدی نیا ) و ماموران فریب خورده اند را روشن کند. در حقیقت این زن کار آگاهی سازی را انجام می دهد تا نگذارد جای جلاد و شهید عوض شود و حقیقت بار دیگر گم شود. او که پرچم یا حسین ( ع ) را بلند کرده و در پیشاپیش کاروان حضرت زینب ( س ) حرکت می کند خودش نیز یکی از یاران کربلا می شود.
... [مشاهده متن کامل]
نقد و بررسی فوری فیلم شور عاشقی؛ نکته: این نقد و نوشته ها، نظر کوتاه ولی دست اولِ منتقدان و نویسندگان سینمایی است؛ شاید بعدها همه چیز تغییر کند. احسان ناظم بکایی: تنها فیلم جشنواره که درباره تاریخ اسلام بود بار دیگر نشان داد کار در این حوزه، کاربلدی می خواهد. کار در این حوزه چه فیلمسازی مانند احمدرضا درویش و مجید مجیدی باشید، کار آسانی نخواهد بود و چه پیش از این مانند داریوش یاری، مستند تاریخی کربلا، جغرافیای یک تاریخ را در کارنامه داشته باشید، اثری ماندگار نخواهد شد. شور عاشقی اگرچه کوشیده در فضای بکر کویری خور و بیابانک و بدون هیچ دکوری، فضایی بدوی را برای مخاطب بسازد اما رمز موفقیت ساختن فیلم تاریخی، تنها این نیست. باید کار دراماتیزه شود و از دل آن قصه بیرون بیاید. سلما در این فیلم عملاً راوی بود و یاری بار روایتگری را به دوش او انداخته بود تا با کلمات پرطمطراق، حرکت کاروان امام حسین ( ع ) را با ادبیاتی ثقیل بیان کند. انگار یاری یادش رفته بود که این بار دیگر مستند نمی سازد و دارد فیلم می سازد. از آن عجیب تر، ادبیات شخصیت هاست. شمر نیز مانند سلما ادیبانه در باب شکستن آینه ها و آینه وار بودن حسین و یارانش حرف می زند و بادیه نشینان نیز اینگونه اند. در مقابل چنین ادبیاتی که حتی زیرنویس انگلیسی فیلم در بعضی مواقع از ترجمه آن قاصر است، ناگهان ادبیات امروزی می شود و سلما، همسرش را «عبدالرحمن ام!» صدا می زند. در تمام فیلم فقط از سلما می شنویم که زینب، چنین و چنان است اما این تعاریف هیچ نشانه بیرونی ندارد و نمی¬بینیم او یا بقیه کاری کنند. کاروان اسرا توده ای از زنان و کودکانی هستند که ساکت و خاموش، بی هیچ کنش و واکنشی تنها شلاق می خورند و راه می روند و شب ها هم سلما بر سر و رویشان، دست محبت می کشد. هیچ رخدادی بین شخصیت های کاروان و پیرامون شان رخ نمی دهد تا معلوم شود آن ها پیامبران عاشورایند. کاروانیان در خلسه و خلایی پیش می روند و چند نفر از سپاهیان هم مدام و بی منطق آن ها را شلاق می زنند. فضایی که به شبیه گردانی در ایام محرم و صفر در شهرهای مختلف کشورمان شبیه است. از سویی مسیر کاروان اسرا در کنار رود فرات مشخص است و منابع تاریخی برخورد هر منطقه با کاروانیان را ثبت کرده اند اما در این فیلم، نام هیچ شهری را نمی شنویم و معلوم نیست از کجا به کجا می روند. تنها در پایان فیلم به ماجرای راهب نصرانی بر می خوریم که آن هم قصه مشخصی دارد و حوالی حلب بوده. علاوه بر این، بخش زیادی از جغرافیای مسیر هم در واقع و تاریخ، بیابانی نیست. کاروان اسرا که ۱۵ محرم ۶۱ ه. ق کوفه را ترک کرده بعد از حدود ۱۵ روز طی مسیری تقریباً هزار و چهارصد کیلومتری در خط مرزی عراق و سوریه و ترکیه امروزی که کوهستانی و کردنشین است، در اول صفر به دمشق می رسد و این زمان مصادف است با حوالی ماه آبان سال ۵۹ ه. ش که هوا رو به سردی می رود. آیا چنین وضعی در فیلم دیده می شود؟ شورعاشقی بدون چفت و بست داستانی و تاریخی با نزدیک شدن بیش از حد به موقعیت تراژیک اسرای کاروان عاشورا، تاثیرگذاری اش را از دست داده است.
