جاف جاف است و شوخگین و سترگ
زنده مگذار دول را زنهار.
منجیک.
موی ژولیده ای بسر داردشوخگین جامه ای ببر دارد.
طیان.
- شوخگین شدن ؛ درن. وسخ. وضر. ( یادداشت مؤلف ).|| دست و پای سخت و درشت شده و پینه بسته. || ریشی که از آن ریم پالاید. ( از ناظم الاطباء ).