شوخ چشمی


مترادف شوخ چشمی: پرده دری، دریدگی، گستاخی، نامحرمی

معنی انگلیسی:
impudence, feyness, wantonness, insolence

لغت نامه دهخدا

شوخ چشمی. [ چ َ / چ ِ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی شوخ چشم. بیشرمی. بی آزرمی. بی حیائی. خیره چشمی :
بی زر و سیمی ای برادر از آنک
شوخ چشمیت نیست چون عبهر.
سنائی.
آنکه... شوخ چشمی سپهر غدار دیده بود... سبک روی به کار آورد. ( کلیله و دمنه ).
وگر شوخ چشمی و سالوس کرد
الا تا نپنداری افسوس کرد.
سعدی.
شنیدم که سر از فرمان ملک باززد و حجت آوردن گرفت و شوخ چشمی کردن. ( گلستان ).
|| تجاسر. تهور. بی باکی :
شوخ چشمی بین که میخواهد کلیم بی زبان
پیش شمع طور اظهار زباندانی کند.
صائب.
|| الحاح. اصرار. تعصب. عناد.

فرهنگ فارسی

بی شرمی بی حیایی گستاخی .

فرهنگ عمید

گستاخی، بی شرمی.

پیشنهاد کاربران

شوخ چشمی ؛ حالت و عمل شوخ چشم :
و گر شوخ چشمی و سالوس کرد
الا تا نپنداری افسوس کرد.
سعدی.

بپرس