شوبک

لغت نامه دهخدا

شوبک. [ ب َ ] ( معرب ، اِ ) شوبق. شوبج. ( یادداشت مؤلف ). معرب چوبک. ( از اقرب الموارد ). چوبی که خمیر را بدان پهن میکنند. وردنه. چوبک. || چوب پاسبانان. چوبک. || نام گیاه چوبک. ( فرهنگ فارسی معین ). چُغان در تداول مردم قزوین. رجوع به چوبک شود.

شوبک. [ ب َ ] ( اِخ ) نام محلی به شام. ( لکلرک ج 1 ص 278 ). قلعه ای به جنوب بحرالمیت. ( از دمشقی ). قلعه ای است در اطراف شام در میان عمان و ایله نزدیک کرک و آن بلده ای است کوچک و باغها در آنجا بسیار است و اکثر ساکنان آنجا نصرانی هستند.( از معجم البلدان ). نام قلعه ای است که صلیبیها آن را در 509 هَ. ق. در شرق عربة در کوههای «شراة» برپانمودند. این قلعه مشرف بر راه بیابانی دمشق و حجاز و مصر است و به همین جهت تصرف آن برای مسلمانان و صلیبیها حائز اهمیت بود و صلاح الدین ایوبی در سالهای 1171، 1172، 1182، 1183، 1184 م. چندین بار برای تسخیراین قلعه اقدام نمود ولی با شکست مواجه گردید و به تخریب شهرهای اطراف آن اکتفا نمود تا آنکه در سال 1189 م. قلعه مزبور به تصرف صلاح الدین درآمد. و بعد ازصلاح الدین میان جانشینان وی برای تصرف و حکمرانی بر این قلعه درگیری هایی رخ داد و اکنون قلعه شوبک یا شوبش بصورت مخروبه ای افتاده است. رجوع به معجم البلدان ، مراصدالاطلاع صفی الدین ج 2 ص 132 و تاریخ ابوالفداءچ اروپا ص 247، و دائرة المعارف اسلام و شوبق شود.

فرهنگ فارسی

۱ - چوبی که خمیر را بدان پهن کنند وردنه چوبک . ۲ - چوب پاسبانان .

فرهنگ معین

(بَ ) [ معر. ] ۱ - (اِمصغ . ) چوبی که خمیر را بدان پهن می کنند، وردنه ، چوبک . ۲ - چوب پاسبانان .

فرهنگ عمید

= چوبک

پیشنهاد کاربران

بپرس