شواهق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) جمع شاهقه بلندیها .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
" آن صناعت نیکو آموخته بود و بر شواهق نیکو رفتی و از مضایق نیکو بیرون آمدی".
حکایت اول از مقاله دبیری چهارمقاله نظامی عروضی سمرقندی
یعنی آن هنر را خوب آموخته بود ( دبیری را ) و بسیار خوب بر بلندی های سخن فرود می آمد و از تنگناهای سخن هم به همان میزان خوب خارج میشد.
حکایت اول از مقاله دبیری چهارمقاله نظامی عروضی سمرقندی
یعنی آن هنر را خوب آموخته بود ( دبیری را ) و بسیار خوب بر بلندی های سخن فرود می آمد و از تنگناهای سخن هم به همان میزان خوب خارج میشد.
سیلاب که تواتر امداد صواعق آن را از شواهق سوی هامون راند. . . شواهق=کوه بلند ( نفثةالمصدور )