لغت نامه دهخدا
- شواهد اشیاء ؛ عبارت است از اختلاف اکوان بوسیله احوال و اوصاف و افعال ، مانند: مرزوق که گواهی دهد بر روزی رساننده و حی که گواهی دهد بر میراننده و امثال آن. کذا فی الاصطلاحات الصوفیة. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- شواهد توحید ؛ هرچه بر تعین خاص احدیت داشته باشد بدان از ماسوای خود متمایز شود چنانکه گفته اند: ففی کل شی له آیة - تدل علی انه واحد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- شواهد حق ؛ عبارت است از حقایق موجودات ، چه آن حقایق گواه صدق بر هستی ایجادکننده باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). حقایق اکوان است که بر مکنون گواهی دهد. ( از تعریفات جرجانی ).
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) جمع شاهده گواهها .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
شَواهِد:
١. گواەها، گواهیها، گواهان
٢. یافتەها
١. گواەها، گواهیها، گواهان
٢. یافتەها
گواهان
اسناد و مدارک
گواهان، گواه های
دیدگار
نگاهگران
دیدگار
نگاهگران
دلایل