شوارد

/SavAred/

لغت نامه دهخدا

شوارد. [ ش َ رِ ] ( ع ص ، اِ )ج ِ شاردة. رمندگان و پریشانی ها. در ترجمه مقامات حریری نوشته که شوارد در لغت جمع شاردة است بمعنی شیرماده رمنده و گریزنده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
- شوارد لغت ؛ لغات غریب و نادر. ( از اقرب الموارد ). شواذ از لغت. لغتهای خارج از قیاس. ( یادداشت مؤلف ).

شوارد. [ ش َ / ش ُ رِ ] ( اِ ) به فارسی اسم حباری است و به قولی سرخاب و نیز بوقلمون را نامند که آن را ابوالبراقش و ابوالبراق نامند. ( از فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به شوات و شوار شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) مونث شارد . ۲ - واحد شارد جمع : شوارد شرد .
بفارسی اسم حباری است و بقولی سرخاب و بوقلمون را نامند .

فرهنگ عمید

۱. نافرمان، سرکش.
۲. (صفت ) رام نشدنی.
۳. = شارده &delta، درفارسی در معنای مفرد و جمع هر دو به کار رفته است.

پیشنهاد کاربران

شوارد: ماده شیر ها
مراد از ( شواردِ اقوال ) که در مقامات حمیدی آورده شده، امیران سخن است، کسانی که در گفتار، چیره دست هستند

بپرس