شو

/Sav/

معنی انگلیسی:
wash, husband, show

لغت نامه دهخدا

شو. [ ش َ / شُو ] ( اِ ) شب است که عربان لیل خوانند، چه در فارسی بای ابجد و واو بهم تبدیل می یابند. ( برهان ). بیشتر اهل تبرستان چنین تکلم کنند. ( انجمن آرا ) :
چو روچ آیه بگردم گرد گیتی ( کویت )
چو شو آیه ( گرده ) به خشتی وانهم سر.
باباطاهر ( از حاشیه برهان چ معین ).

شو. [ ش َ / شُو ] ( نف مرخم ) مخفف شونده ، وهمیشه بطور ترکیب استعمال میگردد. ( ناظم الاطباء ).

شو. ( اِمص ) مرادف شست ، از شستن : شست و شو. ( برهان ). || ( نف مرخم ) شوی. مخفف شوینده ( در ترکیب ): گِل سرشو. ( یادداشت مؤلف ).شوی. شوینده : جامه شو. مرده شو. ( از ناظم الاطباء ).

شو. ( اِ ) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند مالند. ( فرهنگ فارسی معین ).

شو. ( اِ ) مخفف شوی است که شوهر باشد. ( برهان ).در تداول گناباد خراسان ، زوج. بعل. بت :
بس شهر که مردانشان با شه بچخیدند
کامروز نبینند در اوجز زن بی شو.
فرخی.
من آن زن فعلم از حیض خجالت
که بکری دارم و شویی ندارم.
خاقانی.
از آن در عده عزلت نشسته ست
که از زن سیرتان شویی ندارد.
خاقانی.
سالی است که شد عروس و بیش است
با موجب شو بمهر خویش است.
نظامی.
چون شوهر بی آلت چون... باعلت
بر این زن و بر آن زن بر این شوو بر آن شو.
مولوی ( غزلیات ).

فرهنگ فارسی

شب، شوی، شوهر، نمایش، جلوه، تظاهر
( اسم ) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند مالند .
شست و شو گل سر شور

فرهنگ معین

(شُ یا شَ ) (اِ. ) شب ، لیل .
(اِ. ) شوی ، شوهر.
(شُ ) [ انگ . ] (اِ. ) نمایش (به ویژه در تلویزیون ).
(اِ. ) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند، مالند.

فرهنگ عمید

= شوهر
= شب
۱. = شُدن
۲. شونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): تاشو.
۱. نمایش.
۲. جلوه، تظاهر.

گویش مازنی

/sho/ شب & شوهر - رونده ۳این نام پس از یک نام متمم می آید & پسوندی به معنی شوینده

واژه نامه بختیاریکا

( شُو ) ( دا ) ؛ شبان؛ چوپان
خیس؛ شور ( امر شستن )
( شَو ) شب
کاچی
شی

دانشنامه عمومی

شو ایزدی است از ایزدان ۹ گانه مصر باستان ( هلیوپولیتان ها ) که با تفنوت - خواهر همزاد خویش - نخستین زوج گروه خدایان نه گانه به شمار می رفت و آفریده راع بود، بی آنکه با زنی بیامی زد. نامش برگرفته از فعلی است به معنی «فراز آوردن» و می توان آن را به «کسی که فراز می آورد» ترجمه کرد. او هم چون اطلس در اساطیر یونان، نگاه دار آسمان است. دربارهٔ اش گفته اند که به فرمان راع بین دو کودک ایزد - یعنی بین گب و نات - که پیش از آن کاملاً یکی بودنداند، رها شده است. شو زمین و آسمان را با خشونت از هم جدا کرد، نات را بلند کرد و به فضا برد و با دست هایش او را در بالا نگه داشت.
شو از دهان رع به وسیله هوا آفریده شده است. [ ۲]
شو همچنین ایزد هوا و ایزد گونه بود. اما همانند دیگر ایزدان بزرگ طبیعت، دارای آیین ویژه ای نیست. او همیشه به شکل انسان جلوه یافته است. انسانی که بر سرش معمولاً نشانه ای مشخص، یعنی پر شترمرغ که معنی نگار نام اوست، به چشم می خورد. شو جانشین راع و شهریار زمین شد، اما همانند پدر، دگرگونی های قدرت را تجربه کرد. زیرا کودکان آپپ بر ضد او توطئه چیدند و در کاخ آت نوب با وی نبرد کردند. او آنان را نابود کرد، اما بیماری بر او چیره گشت، به طوری که حتی پیروان وفادارش نیز قیام کردند. سرانجام، شو خسته از فرمان روایی، به سود فرزندش گب کناره گرفت و پس از طوفانی موحش که ۹ روز دوام داشت، به آسمان ها پناه برد. . [ ۳]
مرد ریش دار که فراز جب دید که زانو زده یا ایستاده بین تفنوت و جب می باشد . بر سر شو پر دیده می شود که در زبان هیروگریف این نیز شاهد هستیم. [ ۱]
عکس شوعکس شوعکس شوعکس شو

شو (حرف). شو ( بزرگ Ϸ، کوچک ϸ ) از حرف الفبای یونانی است که توسط باختریان به این الفبا افزوده شد تا بتوانند زبان باختری را با این الفبا بنویسند. احتمالاً صدای آن "sh" انگلیسی است.
عکس شو (حرف)عکس شو (حرف)

شو (خواننده). شو کونیمیتسو ( 邦光 洙, Kunimitsu Shū؟, زادهٔ ۲۳ اکتبر ۱۹۸۱ ) همچنین با نام یو سو یونگ و به طور حرفه ای با نام شو ( Shoo ) شناخته می شود، بازیگر و خواننده کره ای ژاپنی است که در سال ۱۹۹۷ به عنوان عضو گروه دخترانه اس. ئی. اس. فعالیتش را آغاز کرد. پس از منحل شدن گروه، او به صورت انفرادی فعالیت کرد و یک آلبوم تک آهنگ منتشر کرد.
عکس شو (خواننده)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

شو (Shu)
در اساطیر مصر، خدایی که تجسّم هوای زندگی بخش بود. مخلوق آتوم، خدای خورشیدِ هِلیوپولیس، بود. گِب (زمین)، و نوت (آسمان) فرزندان شو بودند.

پیشنهاد کاربران

شو در زبان لکی به شکل شُو به معنی ۱. مخفف شوی و همسر و شوهر می باشد در گویش لری به آن شیی ۲. در گویش لرهای بروجرد شیی به معنای چه و برای چه و علت انجام یک کار می باشد و به شوهر شییر می گویند شی شییه در
...
[مشاهده متن کامل]
گویش بروجرد یعنی چی شده و چه اتفاقی افتاده۳ . و این کلمه مترادف میردهَ درزبان لکی یعنی شوهر می باشد۴. شو ات کرد یعنی ازدواج کردی و به معنی ازدواج می باشد

شو، با خواندن او شبیه او در جور عربی به معنی ظلم و ستم، به معنی شب در گویش دشتی هست.
این واژه همانند تلفظش همان تلفظ show انگلیسی به معنی نمایش هست.
شو =در زبان لکی به معنای شب است
وشوانه =شبانه
توی مازندران شو چم همسر و شب را دارد ولی کلمه همسر در کنار شو شیی هم میگویند و به کار میبرند نمونه :
شیی هَکِردِه
ازدواج کرد
شو در پارسی می تواند برابر "بشو" و" باش" باشد.
برای نمونه در این شعر از پروین اعتصامی داریم:
شو روز به فکر آب و دانه
در باغ و چمن چمیدن آموز
در اینجا "شو" برابر باش است.
شو ( sho ) در گویش مازنی یعنی شب
شو = در بعضی موقع به معنی" برو "هستش
بصرهزسس دو خبدی صت
شُو تلفظ کلمه ( Shoe ) = لنگه کفش!
Show تلفظ مانند تلفظ تو ( you ) = نمایش.
شُو مَالَک ؟ ( لبنانی ) = شبیک؟ ( همه حروف ساکن - عراقی ) =چَتَه؟
شُو ( لبنانی ) = چیه؟
لَشُو؟ ( لبنانی ) = برای چی؟
شُو در زبانهای دیگر ( shoo، shu، ژاپانی، چینی، کُره، فرانساوی، . . . . ) معانی دیگری دارد.
شو ( show ) در گویش لری و کوردی به معنی شب است.
شوهر در زبان ملکی گالی بشکرد
درگویش تاتی ( شو ) به شب و شوهر گویند. البته در تلفظ متفاوت.
نمایش
مثلا فشن شو
میشه
نمایش فشن
فشن نما
در زبان لری به شانه نیز می گویند
شانه::شو
کتف::کت
نام اجزاء دست و پا در زبان لری بختیاری
انگست - دس - گره - پیوند - کلک - کلیچ - مست - بایی - مرک - چل - شو - کت - کول - در - مازه
انگست - کلک - گوزک - پیک - تک - کشک - روو - روون - گره هست - لین - زونی - لنگ
شَو، شُو [لری]: شب هنگام، شب ( Show ) — چوپان
شو [ف]: برو، فعل امر که در دیرباز در کتابها می آوردند ( Sho' ) — تظاهر، جلوه
شو [ا. خ. ]: در اساطیر مصر، خدایی که تجسّم هوای زندگی بخش بود. مخلوق آتوم، خدای خورشیدِ هِلیوپولیس، بود. گِب ( زمین ) ، و نوت ( آسمان ) فرزندان شو بودند. ( Shu )
...
[مشاهده متن کامل]

شُو [انگـ ]: نمایش تلویزیونی، تئاتر
شو [ا ]: همسر، مخفف شوهر — آهار، که بر روی پارچه ای که بافته شده، می مالند

کلمات در زبان لری بختیاری
شو::شب shav
شو::shov, چوپان

تظاهر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس