در زیر باد جرم و زلل مانده چون خران
از هر سوئی شهیق برآورده و زفیر.
خاقانی.
ناله کافر چو زشتست و شهیق زآن نمی گردد اجابت را رفیق.
مولوی.
شهیق. [ ش َ ] ( ع مص ) شهاق. گردانیدن گریه رادر سینه خود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || رسیدن کسی را چشم زخم. ( منتهی الارب ). || بلند شدن کوه و غیره. ( از اقرب الموارد ).