شهریار چهارم باوندی ملقب به حسام الدوله اسپهبد باوندیان و پادشاه تبرستان میان سال های ۱۰۷۴ تا ۱۱۱۴ میلادی بود. او پس از نابودی شاخهٔ نخست باوندیان، کیوسیه، به پایتخت طبرستان، ساری، رفت و پس از نبرد، صلح را برقرار کرده و با ایجاد روابط نسبی با سلاطین سلجوقیان، شاخهٔ دوم باوندها، به نام اسپهبدیه، را بنیان نهاد و به حکومت رسید.
... [مشاهده متن کامل]
وی دارای پنج پسر به نام های علی، قارن، بهرام، یزدگرد و رستم بود که دو تن نخست به مقام اسپهبدی دست یافتند. شهریار چهارم دارای مذهب شیعه اثنی عشری بود. او در سال های پایانی عمر، به نفع ولیعهد خود، نجم الدوله قارن، کناره گیری کرد و به مرکز شیعیان علوی در هوسم رفته و با ساخت خانقاه خود به عبادت و کشاورزی سرگرم شد تا آن که به بستر بیماری افتاد و قارن او را به پایتخت بازگرداند. در رقابت های جانشینی او نجم الدوله قارن و علاءالدوله علی یکدیگر را مدام به چالش می کشیدند و شهریار سعی داشت حکومت قارن را پس از خود تثبیت کند و در گرماگرم این رقابت ها، در شهر تمیشه و در سن ۷۴ یا ۷۵ سالگی درگذشت.
پس از برافتادن زیاریان، سلجوقیان توانستند بر طبرستان دست یابند. در این دوره، فرمانروایان باوند نیز از سلجوقیان فرمان می بردند. نخستین امیر باوندی که به قدرت رسید، حسام الدوله شهریار پسر قارن بود که از اوضاع نابسامان طبرستان استفاده کرد و بر بسیاری از قلعه های کوهستانی دست یافته و در فرصت های مناسب مخالفانش را سرکوب نموده و غنیمت های جنگی را میان مردم تقسیم و اهالی را با خود موافق کرد. حسام الدوله، معاصر پسران ملکشاه سلجوقی، برکیارق ( حک: ۴۸۵–۴۹۸ ) و غیاث الدین ابوشجاع محمد ( حک: ۴۹۸–۵۱۱ ) ، بود. افزون بر باوندیان، در همین دوره اسماعیلیان در طبرستان نیرومند شدند و پیروان بسیاری یافتند.
در ۵۰۰ هجری محمد بن ملکشاه به حسام الدوله پیغام داد که به خدمت او رود، اما حسام الدوله که از لحن آمرانهٔ پیغام خشمگین شده بود، از رفتن سر باز زد. محمد نیز سُنقر را به ساری، پایتخت حسام الدوله، فرستاد اما سنقر از لشکریان باوندی شکست خورد. محمد ناگزیر به مدارا شد و از اسپهبد خواست که یکی از فرزندانش را به دربار او بفرستد. حسام الدوله نیز علاءالدوله علی را به اصفهان رهسپار کرد؛ زیرا نجم الدوله قارن، پسر دیگرش که سنقر را شکست داده بود، از ترس عقوبت به خدمت محمد نرفت. محمد می خواست خواهرش را به ازدواج علاءالدوله درآورد، اما او پیشنهاد کرد این وصلت با نجم الدوله شکل گیرد و سپس راهی طبرستان شد تا از نجم الدوله بخواهد که به اصفهان رود ولی نجم الدوله حاضر نشد علی را به خانه اش راه دهد. حسام الدوله که به پیری رسیده بود، پس از آگاهی از این ماجرا نجم الدوله را سرزنش کرد. پس او از پدر اجازه خواست که نزد محمد برود. او پس از مدتی اقامت در اصفهان و ازدواج با خواهر سلطان، دوباره راهی طبرستان گردید.
... [مشاهده متن کامل]
وی دارای پنج پسر به نام های علی، قارن، بهرام، یزدگرد و رستم بود که دو تن نخست به مقام اسپهبدی دست یافتند. شهریار چهارم دارای مذهب شیعه اثنی عشری بود. او در سال های پایانی عمر، به نفع ولیعهد خود، نجم الدوله قارن، کناره گیری کرد و به مرکز شیعیان علوی در هوسم رفته و با ساخت خانقاه خود به عبادت و کشاورزی سرگرم شد تا آن که به بستر بیماری افتاد و قارن او را به پایتخت بازگرداند. در رقابت های جانشینی او نجم الدوله قارن و علاءالدوله علی یکدیگر را مدام به چالش می کشیدند و شهریار سعی داشت حکومت قارن را پس از خود تثبیت کند و در گرماگرم این رقابت ها، در شهر تمیشه و در سن ۷۴ یا ۷۵ سالگی درگذشت.
پس از برافتادن زیاریان، سلجوقیان توانستند بر طبرستان دست یابند. در این دوره، فرمانروایان باوند نیز از سلجوقیان فرمان می بردند. نخستین امیر باوندی که به قدرت رسید، حسام الدوله شهریار پسر قارن بود که از اوضاع نابسامان طبرستان استفاده کرد و بر بسیاری از قلعه های کوهستانی دست یافته و در فرصت های مناسب مخالفانش را سرکوب نموده و غنیمت های جنگی را میان مردم تقسیم و اهالی را با خود موافق کرد. حسام الدوله، معاصر پسران ملکشاه سلجوقی، برکیارق ( حک: ۴۸۵–۴۹۸ ) و غیاث الدین ابوشجاع محمد ( حک: ۴۹۸–۵۱۱ ) ، بود. افزون بر باوندیان، در همین دوره اسماعیلیان در طبرستان نیرومند شدند و پیروان بسیاری یافتند.
در ۵۰۰ هجری محمد بن ملکشاه به حسام الدوله پیغام داد که به خدمت او رود، اما حسام الدوله که از لحن آمرانهٔ پیغام خشمگین شده بود، از رفتن سر باز زد. محمد نیز سُنقر را به ساری، پایتخت حسام الدوله، فرستاد اما سنقر از لشکریان باوندی شکست خورد. محمد ناگزیر به مدارا شد و از اسپهبد خواست که یکی از فرزندانش را به دربار او بفرستد. حسام الدوله نیز علاءالدوله علی را به اصفهان رهسپار کرد؛ زیرا نجم الدوله قارن، پسر دیگرش که سنقر را شکست داده بود، از ترس عقوبت به خدمت محمد نرفت. محمد می خواست خواهرش را به ازدواج علاءالدوله درآورد، اما او پیشنهاد کرد این وصلت با نجم الدوله شکل گیرد و سپس راهی طبرستان شد تا از نجم الدوله بخواهد که به اصفهان رود ولی نجم الدوله حاضر نشد علی را به خانه اش راه دهد. حسام الدوله که به پیری رسیده بود، پس از آگاهی از این ماجرا نجم الدوله را سرزنش کرد. پس او از پدر اجازه خواست که نزد محمد برود. او پس از مدتی اقامت در اصفهان و ازدواج با خواهر سلطان، دوباره راهی طبرستان گردید.