شهرزوری گدا بود خاصه
کش ببغداد پرورش کردند.
خاقانی.
چون پس از حمق عوان طبع شودشهرزوری که ببغداد نشست.
خاقانی.
شهرزوری. [ ش َ ] ( اِخ ) ابواحمد القاسم بن المظفربن علی. حاکم اربل و سنجار. او جد خاندان شهرزوریهای قضات شام و الجزیره است و همه بدو منسوبند و در 489 هَ. ق.در موصل درگذشته است. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 786 ).
شهرزوری. [ ش َ ] ( اِخ ) ابوالحسن علی بن محمد معروف به بدیهی. از اهل شهرزور بود و شعر بسیار گفت لیکن برخلاف آنچه از لقبش مستفاد میشود شعر به بدیهه نمیتوانست گفت. صاحب بن عباد از او انتقاد و ابوبکر خوارزمی دفاع کرده است. ( از کتاب صاحب بن عباد تألیف بهمنیار ص 151 ).
شهرزوری. [ ش َ ] ( اِخ ) شمس الدین محمدبن محمود. حکیم قرن 6 و 7 هجری ، مؤلف «نزهة الارواح و روضة الافراح » گفته اند که وی از خویشاوندان سهروردی بود و بر «تلویحات » و «حکمة الاشراق » شیخ اشراق شرح نوشته است و نیز کتابی بنام «کتاب الرموز و الامثال اللاهوتیة فی الانوار المجردة الملکوتیة» نگاشته که آنرا شیخ علی بن محمد مشهور به مصنفک ( فوت 871 هَ. ق. ) شرح کرده است.وی پیرو مسلک شیخ اشراق است. ( فرهنگ فارسی معین ).
شهرزوری. [ ش َ ] ( اِخ ) محمدبن عبداﷲبن القاسم شهرزوری ملقب به کمال الدین. فقیه و ادیب و کاتب قرن ششم هجری. او بسال 492 هَ. ق. در موصل بدنیا آمده و در منصب قضا نشست و مدرسه شافعیه را بنا نمود و آنگاه بدمشق رفت و نورالدین محمودبن زنگی او را منصب قضاء داد. از آثار اوست : التفسیر الکبیر، التفسیر الاوسط، التفسیر الصغیر، الکافی در نحو و الاملاء. وی در سال 572 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 930 ).