نام گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) شهرت یافتن. مشهور و معروف شدن. شهره گشتن. نامی شدن : خدمت های پسندیده نمایند تا بدان زیاد نام گیرند. ( تاریخ بیهقی ) . امیر محمود. . . گفته بود که. . . مرد به هنر نام گیرد. ( تاریخ بیهقی ) . کس به غلط نام نگیرد. ( تاریخ بیهقی ) .
... [مشاهده متن کامل]
زین حصار تو بنده نام گرفت
آفرینها بر این حصار تو باد.
مسعودسعد.
خردمند چون بکوشد اگر پیروز آید نام گیرد. ( کلیله و دمنه ) .
کار چون راست بود مرد کجا گیرد نام
از چنین حادثه ها مردان گردند سمر.
سنائی.
... [مشاهده متن کامل]
زین حصار تو بنده نام گرفت
آفرینها بر این حصار تو باد.
مسعودسعد.
خردمند چون بکوشد اگر پیروز آید نام گیرد. ( کلیله و دمنه ) .
کار چون راست بود مرد کجا گیرد نام
از چنین حادثه ها مردان گردند سمر.
سنائی.
نمایشگاه یا نمایش کارهایی است که توسط یک هنرمند در طی سالیان متمادی انجام شده است، نه آخرین کار او.
ترانه گشتن. [ ت َ ن َ / ن ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) کمال شهرت یافتن. ( ارمغان آصفی ) . افسانه شدن. به کمال شهرت رسیدن. رجوع به ترانه شدن شود :
در کسوت اغیار چو بنمود رخ ، آن یار
این قصه در آفاق جهان گشت ترانه.
اسیری لاهیجی ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ) .
در کسوت اغیار چو بنمود رخ ، آن یار
این قصه در آفاق جهان گشت ترانه.
اسیری لاهیجی ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ) .
آوازه افتادن ؛ منتشر شدن آوازه. شهرت یافتن. شهرت پیدا کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ) :
دلی را با دلی چون درهم افتد
همی آوازه ای در عالم افتد.
( سندبادنامه ) .
دلی را با دلی چون درهم افتد
همی آوازه ای در عالم افتد.
( سندبادنامه ) .
اشتهار یافتن