شهربند کردن. [ ش َ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کسی را در یک شهر محبوس کردن که نتواند از آن محوطه بیرون رود ولی در داخل آن آزاد باشد. ( یادداشت مؤلف ). || گرفتار کردن. در قید کردن : پیاپی رطلها پرتاب میکرد ملک را شهربند خواب میکرد.
نظامی.
|| زندانی کردن. محبوس کردن : چون به شماخی ترا کرده قضا شهربند نام شماخی توان مصر عجم ساختن.