شهر فرنگی

لغت نامه دهخدا

شهرفرنگی.[ ش َ رِ ف َ رَ ] ( ص نسبی ) متصدی دستگاه شهر فرنگ.

فرهنگ فارسی

متصدی دستگاه شهر فرنگ

پیشنهاد کاربران

جعبه ای که در داخلش نواری عکس دار از برابر نور چراغ می گذشت و بچه ها از پشت ذره بین های درشت جلوی آن به تماشا می نشستند و شهرفرنگی برایشان تعریف می کرد. ( سینمای وطنی )