شهباء

لغت نامه دهخدا

شهباء. [ ش َ ] ( ع ص ) مؤنث اَشْهَب. ( غیاث اللغات ). سپیدی به سیاهی آمیخته. ( منتهی الارب ). معز شهباء؛ بز سپیدی به سیاهی آمیخته. ( ناظم الاطباء ). || کتیبة شهباء؛ لشکر گران سلاح. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آن لشکر که از بسیاری سلاح سفید نماید. ( مهذب الاسماء ). || غُرّة شهباء؛ اسب که در پیشانی آن موی مخالف سپیدی باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سپیدی پیشانی اسب که در وی چندین موی سیاه و یا رنگ دیگر باشد. ( ناظم الاطباء ). || بَغْلة شهباء؛ استر سفید. ( یادداشت مؤلف ). || سنة شهباء؛ سال قحط که سبزی و باران نداشته باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سال تنگ. ( مهذب الاسماء ) ( از دهار ). || لیلة شهباء؛ شب با باد سرد. ( منتهی الارب ). و رجوع به اشهب شود. || ( اِخ ) نام اسب قَتّال بَجَلی. ( منتهی الارب ).

شهباء. [ ش َ ] ( اِخ ) نام قلعه ماردین. ( سفرنامه ابن بطوطه ). || قلعه حلب. ( ابن بطوطه ) ( از دمشقی ). لقب شهر حلب از آن جهت که اغلب سنگهای ساختمانهای آن شهر با گچ سفیدرنگ است. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(شَ ) [ ع . ] (ص . ) خال خالی ، رنگ سفید که خال های سیاه داشته باشد.

پیشنهاد کاربران

بپرس