شنگول

/Sangul/

مترادف شنگول: شادمان، شاد، مسرور، سرخوش، سرمست، ملنگ، نشئه

متضاد شنگول: گرفته

معنی انگلیسی:
cheerful, frisky, frolicker, frolicsome, high-spirited y, jocosely, jocund, jolly, light, lively, merry, high-spirited, jaunty, perky, rollicking, sprightly, tipsy, chuffed, tiddly, expansive, gay, sportful

لغت نامه دهخدا

شنگول. [ ش َ ] ( ص ) سخت شادان و خرم. ( آدمی ) سرخوش نیم مست. بانشاط. باروح. دل زنده. فیران. کسی که بر اثر خوردن شراب یا به علت توفیق یافتن در کار و پیروز شدن بر مشکلات خویش خوشحال و بانشاط شده باشد. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ). || شوخ و ظریف و زیبا. ( برهان ). شوخ و زیبا. ( غیاث اللغات ) :
به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه
که شنگولان سرمستت بیاموزند کاری خوش.
حافظ.
صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش.
حافظ.
- شنگول شدن ؛ به وجد آمدن. حالت شنگولی و نشاط و سرمستی در کسی به عللی که ذکر شد. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ).
|| ( اِ ) نام یکی از بچه های بزی است که در افسانه های کودکان معروف به بزبز قندی است و سه فرزند او به ترتیب شنگول و منگول و حبه انگور نام دارند. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ). || دزد و راهزن. ( برهان ) :
در شهر شنگولان دلم هر دم بغارت میبرند
از دست این مادرغران چون وحش صحرائی شدم.
حکیم نزاری ( از جهانگیری ).
|| خرطوم فیل. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - شوخ و ظریف . ۲ - زیبا رعنا . ۳ - عیار . ۴ - سر خوش سرمست .

فرهنگ معین

(شَ ) (ص . ) ۱ - شوخ و ظریف . ۲ - زیبا. ۳ - عیار. ۴ - سرمست ، سرخوش .

فرهنگ عمید

= شنگل: صبا زآن لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی چون است حالش (حافظ: ۵۶۴ ).

مترادف ها

cosh (صفت)
دوستانه، شنگول، گرم و نرم و راحت

sprightly (صفت)
چالاک، سرزنده، خوشحال، سرحال، شنگول، با نشاط

sappy (صفت)
ضعیف، شنگول، مرطوب

frisky (صفت)
چابک، چالاک، شنگول، با نشاط، شاد و خرم، جست وخیز کنان

mirthful (صفت)
خوشحال، شنگول، شاد و خرم

فارسی به عربی

مرح

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
ببینیم در زبان پارسی باستان آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

شنگولشنگولشنگول
منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_فارسی_باستان
شنگار ؛ از آنجایی که کلمات دارای علم و حکمت و بار معنایی منطبق با عالم واقع را در خود دارند مانند کلمه ی ضعفران یا زعفران که خاصیت ضعف رانی و شادی آور دارد کلمه ی شنگار نیز که نام گیاهی از تیره ی گل گاوزبان می باشد که خاصیت آرامبخش و شادی آور دارد. کلمه ی شنگار از ترکیب دو کلمه ی شنگ و آر شکل گرفته است که شنگ به معنی شادی و آر به معنی انرژی دارای معنا و مفهوم می باشد. درک بهتر این مطلب مرتبط با توضیح مطلب زیر؛
...
[مشاهده متن کامل]

الم شنگه ؛ شلوغی و سروصدای زیاد که از شادی و هیجان ایجاد شده باشد، داد و قال همراه با شادی، کلمه ی شنگ در اصطلاح الم شنگه مرتبط با اصطلاح شوخ و شنگ و شاد و شنگول می باشد.
شرنگ ؛ افزونه ی حرف ( ر ) در میان کلمه ی شنگ با ذات تکرار گونه و مستمری که در معنا و مفهوم کلمات ایجاد می کند اشاره به یک خنده ی صدادار و شادی مستمر دارد. اصطلاح شرنگ شرنگ کردن سکه های پول یا دستبند پابندهای زینتی زنانه که دارای پولکی هایی می باشد و به هنگام رقص این صدای شرنگ شرنگ نمودن ایجاد می شود مُؤَیّد این مطلب می باشد.
البته این اصطلاح شَرَنگ در مورد سکه های پول چون حرف ( ش ) در قانون و قواعد ایجاد کلمات قابل تبدیل به حرف ( ج ) می باشد کلمه ی شَرَنگ با تغییر ریخت جَرَنگ یا جیرینگ جیرینگ رایج تر می باشد.

شاد و مسرور
شنگول کلمه ای تورکی است که از دو جزو شن به معنی شادی و گول یعنی خندیدن تشکیل یافته و با هم یعنی شاد و خندان و عینا و به همین معنی وارد فارسی شده است ضمنا در داستان آزربایجانی شنگول منگول هم یکی از بز عاله هاست
شنگول یک واژه ی تورکیست به معنای همیشه سرخوشو خندان
معنای واژه شهزاده کیانی یا شاگلی است وهم نام قومی است که توسط حکومت گرگ ها بلعیده شدو بعدها در خدمت گرگ ها نام . . . بخود گرفت بنقل از شهنامه شرفنامه مهروی اثر نوپوره ( نبیره ) برحق خاندان شرف
شادی که همه ی بدن را در بَر گرفته است= شَن گول.
کیفور
در اصطلاح عامیا به فردی بگویند که یک نوع سرخوشی کاذب دارد یعنی حقیقت هارا نمیبیند و خود را به خریت زده است، سرمست و خوشحال
شنگول در اصل ( جان. ؛ گول ) فارسی از ترکیب ( جان ) به معنی روح و روان و ( گول ) به معنی ( غفلت ) درست ؛ ورویهم یعنی کسی که از نظر روانی غافل واز خود بیخود شده است
نام یک شخصیت در داستان ایرانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)