شنگور

لغت نامه دهخدا

شنگور.[ ش َ ] ( اِ ) شنگرک. ( حاشیه برهان چ معین ). بادریسه خیمه را گویند و آن تخته ای باشد مدور و میان سوراخ که بر سر چوب خیمه محکم سازند. || بادریسه دوک. چوب و چرمی که بر گلوی دوک کنند. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
نارسیده ترنج بارورش
چون فقع کوزه و چو شنگور است.
ابوالفرج رونی.

فرهنگ عمید

= شنگرک

پیشنهاد کاربران

بپرس