لغت نامه دهخدا
شنگرک. [ ش َ گ ُ ] ( اِ ) بادریسه دوک را گویند و آن چوب یا چرمی باشد مدور که در گلوی دوک محکم سازند. ( برهان ). شنگور. ( رشیدی ). سنگرک. سنگور. ( حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به سنگور و سنگرک شود.
شنگرک. [ ش َ رَ ] ( اِخ ) نام یکی از رایان هندوستان است که به مدد افراسیاب رفته بود و افراسیاب او را به یاری پیران ویسه فرستاد وقتی که پیران ویسه به جنگ طوس بن نوذر میرفت. ( برهان ). و این از صاحب برهان سهو است که شنگل را شنگرک دانسته.( از انجمن آرا ). این کلمه در فهرست ولف نیز نیامده است. رجوع به شنگل شود. ( از حاشیه برهان چ معین ).
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید