شنوانیدن


معنی انگلیسی:
to cause to hear or to be heard

لغت نامه دهخدا

شنوانیدن. [ ش َ / ش ِ ن َ وا دَ ] ( مص ) به سمع رساندن. به گوش رسانیدن. ( یادداشت مؤلف ). سبب فهمیدن و شنیدن شدن و فهمیدن و شنیدن فرمودن. ( ناظم الاطباء ). اسماع. ( تاج المصادر بیهقی ). شنواندن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شنواندن شود. || گوشزد کردن. || وادار به شنیدن کردن. ( از فرهنگ فارسی معین ) :... موسی ( ع ) مر ایشان را سخن خدای عزوجل بشنوانید. ( ترجمه طبری بلعمی ).
این پندها که من شنوانیدمت همه
یارانت را چنانکه شنودیش بشنوان.
ناصرخسرو.
خلق را به حج خواندند چنانکه فرمودند: و أذن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً. خدای تعالی همه را بشنوانید اندر اصلاب پدران تا قیامت. ( مجمل التواریخ والقصص ). و در ضیافت دولت طفیلیان مملکت را مرحبائی و طال بقائی شنوانیده آید. ( سندبادنامه ص 35 ). تجریس ؛ شنوانیدن. تسفﱡه ؛ سفاهت شنوانیدن. تسمیع؛ شنوانیدن آواز کسی را. تشرید؛ شنوانیدن عیب کسی را. تهجیل ؛ فحش شنوانیدن. ( منتهی الارب ). و رجوع به شنواندن شود.

فرهنگ فارسی

بگوش رسانیدن، واداربه شنیدن کردن، به گوش رساندن
( مصدر ) ( شنوانید شنواند خواهد شنوانید بشنوان شنواننده شنوانیده لازم : شنیدن ) ۱ - به گوش رسانیدن مطلبی را به سمع کسی رساندن اسماع . ۲ - وادار به شنیدن کردن .
گوشزد کردن یا وادار به شنیدن کردن

فرهنگ معین

(شَ نَ دَ ) (مص م . ) ۱ - به گوش رسانیدن . ۲ - وادار به شنیدن کردن .

فرهنگ عمید

۱. مطلبی را به گوش کسی رساندن، به گوش رسانیدن.
۲. وادار به شنیدن کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس