شنه

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

شنه. [ ش َ ن َ / ن ِ / ش َن ْ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) جمیع آوازها را گویند عموماً همچو صریر قلم و آواز نفیر و نای و سورنای... ( برهان ). هر آواز بلندی را گویند عموماً چون صریر در خامه و کلک و صدای نفیر و سورنا... ( جهانگیری ) ( از سروری ). ممکن است معانی مذکور مجاز باشد لیکن صریر خامه را آواز بلند قرار دادن از جهانگیری عجیب است. ( فرهنگ نظام ). || آواز سبع و بهائم و وحوش و طیور و مانند آن. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). آواز جانوران اهلی و وحشی. ( فرهنگ فارسی معین ). بانگ شیر بود که از نشاط کند. ( فرهنگ نظام ).... آواز سباع و وحوش و طیور. ( جهانگیری ). بانگ شیر. ( حاشیه لغت فرس اسدی نخجوانی ). || شیهه اسب. ( برهان )( سروری ) ( دهار ). شیهه اسب بود از نشاط. ( حاشیه لغت فرس اسدی نخجوانی ). صهیل. صهال. بانگ اسب بود که از نشاط کند. ریشه لفظ در سنسکریت «سون » است بمعنی شیهه اسب و مطلق آواز. ( از فرهنگ نظام ) :
میدانت خوابگاهت خون عدو شراب
تیغ اسپرغم و شنه اسپان سماع خوش.
دقیقی ( از لغت اسدی چ پاول هورن ).
هرآنگهی که به بیشه درون زند شنه
ز بیم شنه او شیر بفکند چنگال.
منجیک.
از سرانگشتان معشوقان نگر سبزی حنا
بر سر انگشت سبزی بر سر سبزی شنه.
منوچهری.
چنان با شنه حمله کرد ادهمش
که در حمله خون خوی شد از ادرمش ( ؟ ).
اسدی.
ز گریه و شنه کلک او بخندد عقل
ز خنده مه منجوق او بگرید جان.
مختاری.
دشمن و دوست را چه نحس و چه سعد
شنه و شانه اش چه کوه و چه رعد.
سنائی.

شنه. [ ش َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مخفف شانه. آلتی است که برزیگران برای باد دادن غله کوفته شده بکار برند تا غله از کاه جدا گردد.چارشاخ. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شانه شود.

شنه. [ ش َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) نفرین و لعنت. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). سنه. ( فرهنگ فارسی معین ). اما کلمه در این معنی صورتی یا تصحیفی از «سنه » است.

شنه. [ ش َ ن ِ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بهمن شیر بخش مرکزی شهرستان خرم شهر. سکنه آن 800 تن. آب از رودخانه. محصول آن خرما و سبزیجات. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) نفرین لعنت .
مشک کهنه دریده یا لقب وهب بن خالد جاهلی ذوالشنه وهب ابن خالد است که رهزنی می کرده و با خود شنه میداشته .

فرهنگ معین

(شَ نَ یا نِ ) (اِ. ) لعنت ، نفرین .
( ~ . ) (اِ. ) ۱ - آواز و صدای چیزی (مانند صریر قلم و آواز نفیر و نای و سورنای ). ۲ - آواز جانوران (اهلی و وحشی ).
( ~ . ) (اِ. ) آلتی است که برزیگران برای باد دادن غلة کوفته شده به کار برند تا غله از کاه جدا گردد، چارشاخ .

فرهنگ عمید

۱. آواز، بانگ.
۲. آواز قلم.
۳. بانگ نای.
۴. شیهۀ اسب.
لعنت، نفرین.

گویش مازنی

/shene/ شیهه ی اسب - نعره – زوزه

پیشنهاد کاربران

اسم قشنگ دخترانه ی کُردی به معنی نسیم
Shna
شْنه ( شنَ ) در کردی به معنی نسیم یا محل وزیدن نسیم
در گویش تاتی شَنَه به شانه گفته میشود.

بپرس