شنق

لغت نامه دهخدا

شنق. [ ش َ ] ( ع مص ) بازایستانیدن شتر را به سخت کشیدن مهار چنانکه پس گردن آن به پیش پالان چسبیده یا سر را نیک بردارد به وقتی که بر وی نشسته باشی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شتر بازکشیدن به مهار. ( زوزنی ). سر شتر به ماهار بازکشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سربند مشک را بر مشک بستن [ سپس ] طرف سربند را بهر دو طرف دست او بستن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). درآویختن مشک را از جای. ( تاج المصادر بیهقی ). سر مشک سخت کردن. ( زوزنی ). || سر اسب را به درخت یا به میخ بلند بستن. || به شِناق بستن شتر را. || در خانه زنبور عسل شنیق را برپا کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آویختن ( چنانکه مجرمی را ). ( از لسان العرب ) ( یادداشت مؤلف ). در تداول عامه عرب شنق را بمعنی آویزان کردن با طناب و به دار آویختن بکار برند.

شنق. [ ش َ ن َ/ ش َ ] ( ع مص ) دوست داشتن چیزی را چنانکه آویخته شود دل او بدان. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

شنق. [ ش َ ن ِ ] ( ع ص ) قلب شنق ؛ دل مشتاق و نگران به هر چیزی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

شنق. [ ش َ ن َ ] ( ع اِ ) دیت جراحات. ( منتهی الارب ). أرش. ج ، اَشْناق. ( تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). || کار. ( منتهی الارب ). عمل. ( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ). || مابین دو نصاب از زکات مثلاً ده گوسفند مابین چهل و یکصد و بیست و بر این قیاس است در غیر آن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). و شنق اعلی در دیات بیست گاو دوساله و در شنق اسفل بیست ماده شتر آبستن ( نزدیک به زادن ) و شنق اعلی در زکات یک ماده شتر آبستن است در بیست و پنج و شنق اسفل یک گوسپند است در پنج شتر. ( از اقرب الموارد ). آنچه به میان دو فریضه بود. ( مهذب الاسماء ). در فقه ، مابین دو فریضه زکوة. مقداری که از نصاب مقرر برای زکوة شتر کمتر است. وَقَص. ( یادداشت مؤلف ). مال میان دو نصاب از زکوة که آن معاف است. ( از منتهی الارب ) ( یادداشت مؤلف ). || کم از دیت. ( منتهی الارب ). کمتر از دیت. ( از اقرب الموارد ). || فضله که زائد بماند. ( منتهی الارب ). فضله. ( از اقرب الموارد ). || درازی سر. ( منتهی الارب ). || رسن. || عدل. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). یک لنگه از بار. ( ناظم الاطباء ).

شنق. [ ش ُ ن ُ ] ( ع اِ ) اَشْنقة. ج ِ شِناق. ( از لسان العرب ). رجوع به شِناق شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تعداد کمتر از نصاب در زکات چارپایان را شَنَق گویند.
حد نصاب زکات در چارپایان، رسیدن تعداد آنها به رقم مشخصی است، به عنوان مثال زکات در شتر زمانی واجب می شود که شمار آن به پنج نفر برسد.هر یک از چارپایان چند نصاب دارد. در مثال یاد شده، نخستین نصاب شتر، رسیدن شمار شتران به پنج نفر و دومین نصاب آن، رسیدن به ده نفر است.
شنق در اصطلاح فقه
در اصطلاح فقه ، شنق در شتر به آن تعداد از شتران گفته می شود که متعلق زکات قرار نگرفته اند، یا بدان جهت که زیر نصاب اول اند، مانند چهار نفر شتر و یا بدین جهت که بین دو نصاب قرار دارند، مانند هشت نفر شتری که بین دو نصاب اول و دوم واقع شده اند. در گاو به جای شنق، «وقص» و در گوسفند «عفو» اطلاق شده است؛ لیکن برخی، «وقص» و «شنق» را مرادف دانسته و در شتر و گاو هر دو واژه را به کار برده اند؛ چنان که مترادف بودن دو واژه یاد شده از کلمات لغویان نیز استفاده می شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس