شند

لغت نامه دهخدا

شند. [ ش َ ]( اِ ) منقار مرغان. ( برهان ) ( جهانگیری ). منقار مرغ. ( صحاح الفرس ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( اوبهی ). کلفت. نوک. نول. نُک. منقار. ( یادداشت مؤلف ) :
مرغ سپیدشند شد امروز ناودان
گر ز آبریز میغ شد آن مرغ سرخ شند.
عماره.
|| مرغی است دانه خوار، مانند کلاغ ، باریک تر و خردتر از کلاغ با منقار و پایهای سرخ برنگ مرجان و گوشت آن را خورند و به زمستان در نواحی البرز بسیار باشد. ( یادداشت مؤلف ). || دیسقوریدس بنقل انطاکی ، آن را دخان الضرو خوانده است و سایر نویسندگان مفردات آن راکمکام نامیده اند و بدین نام معروف گشته. از طیب های مورد اهتمام مصریان است و کسی چون ایشان نتواند آن را بسازد. و بهترین آن سفید بی دود و احتراق باشد. ( از تذکره ضریر انطاکی ص 224 ). دیسقوریدوس اسمیلوس نامیده و طیوب معموله است خصوص اهل مصر و گویند دخان الضرو است. ( مخزن الادویه ).

فرهنگ فارسی

منقار مرغان نوک

گویش مازنی

/shend/ شیون – فریاد

واژه نامه بختیاریکا

حیله
شنگ؛ زیبا

دانشنامه عمومی

این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
ببینیم در زبان سغدی آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

شندشندشند
منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_سغدی
شند در لری بالاگریوه یعنی حقه ودردسر بیشند یعنی بی حقه ودردسر
در لهجه لری به چم نیرنگ و حیله باید باشد
شَند به معنی پراکنده، خرد، ولو ، نرم
شَند کردن = خرد کردن، پراکنده کردن، نرم کردن
مثلاً یک مقدار خاک یا ماسه کنار حیاط چندین سال مانده و الان بسیار سفت شده است، وقتی که این خاک را خرد می کنیم و نرم می شود که به راحتی با بیل جابجا می شود می گویند آن را شند کردیم

شند : نوک ، نول ، کلپ، کَلَفت، چُنَک ، بتفوز که همگی برابرواژه منقار تازیند نیز
به نوک کبوتر یا بینی کبوتر در گویش سبزوار پوندگویند
به ضم " ش " و سکون " ن " ، در لهجه محدوده ازغندِ مهولات ( خراسان رضوی ) ، اصطلاحی است در " تیله بازی " . و منظور گذاشتن " تیله " در لبه اولین حفره از سه حفره کوچک که برای این بازی در زمین کنده میشود .