شناعه

لغت نامه دهخدا

شناعه. [ ش َ ع َ ] ( ع اِمص ) شناعت. شناعة. رجوع به شناعت شود.
- شناعه زدن ؛ طعنه زدن :
بر کوس عید آن نکند زخم ، کآن زمان
بر جانم از شناعه زدن کرد زیورش.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

طعنه زدن شناعت شناعه زدن

پیشنهاد کاربران

بپرس