شناسیدن. [ ش ِ دَ ] ( مص ) تعریف کردن و شناساندن. ( آنندراج ). || شناختن. || دریافتن. || فهمیدن و واقف شدن. ( ناظم الاطباء ). || تشخیص دادن. بازشناختن : موبمو و ذره ذره مکر نفس می شناسیدند چون گل از کرفس.مولوی.