شموم. [ ش َ ] ( ع ص ) خوشبو. معطر. بوی خوشدار. ( ناظم الاطباء ). سخت خوشبو و معطر. ( از اقرب الموارد ). || آنچه بوییدنی است از گل و سپرغم و مانند آن. بوییدنی. ج ، شمومات.( یادداشت مؤلف ). چیز بوییدنی. ( آنندراج ). || دارویی باشد که ببویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).