شموخ

لغت نامه دهخدا

شموخ. [ ش ُ ] ( ع اِمص ) بلندی. ارتفاع. ( یادداشت مؤلف ). تشامخ. ( یادداشت مؤلف ).

شموخ. [ ش ُ ] ( ع مص ) شمخ است. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بلند شدن کوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بلند شدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ص 62 ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به شمخ شود. || تکبر کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). تکبر. ( یادداشت مؤلف ).

شموخ. [ ش َ ] ( ع ص ) مفازة شموخ ؛ بیابان دور و دوراطراف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

مفازه شموخ بیابان دور و دور اطراف

پیشنهاد کاربران

بپرس