شمنده

لغت نامه دهخدا

شمنده. [ ش َ م َ دَ / دِ ] ( نف ) مردم شجاع و دلاور. ( از برهان ) ( آنندراج ). || آشفته شونده. ( فرهنگ فارسی معین ). || پوینده. || بیهوش شده. ( برهان ). بیهوش. ( آنندراج )( انجمن آرا ). || بانگ و غریو برآورنده ( ازتشنگی و گرسنگی ). ( فرهنگ فارسی معین ). || بیم زده. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
شمنده مرغ بدان برج برفشاند پر
رمنده رنگ بر آن سنگ برگذارد گام.
عنصری.

فرهنگ معین

(شَ مَ دِ ) (ص فا. ) ۱ - رمنده ، ترسنده . ۲ - بیهوش شونده . ۳ - آشفته شونده .
( ~ . ) (ص فا. ) بوینده .

فرهنگ عمید

۱. ترسنده.
۲. رمنده.
۳. بوینده.

پیشنهاد کاربران

بپرس