شمق
لغت نامه دهخدا
شمق. [ ش َ م َ ] ( ع مص ) شادمان شدن به نشاط دیوانگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
شمق. [ ش ِ م ِق ق ] ( ع ص ) مرد طویل و دراز. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). دراز. ( منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید