شمغند

لغت نامه دهخدا

شمغند. [ ش َ غ َ ] ( ص ) زن بدبوی و گنده و متعفن. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). زن بدبو و پیر و آنرا شماغند و شماغنده نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ). شماگند. لخناء. ( یادداشت مؤلف ) :
زن پیر و دراز و زشت و شمغند
کند یکدم چو کاهی کوه الوند.
راجی.
رجوع به شماغند، شماغنده و شمغنده شود. || متعفن و بدبوی از آدمی و غیره. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). متعفن. || زشتروی. || لباس چرکین و ناپاک. || ( اِ ) ناپاکی. پلیدی. چرکینی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

هرچیز بدبو و گندیده، متعفن، بدبو.

پیشنهاد کاربران

بپرس