اشک نیاز ریخته چشم تو شمعوار
وز نور روضه نبوی شمعدان شده.
خاقانی.
خواست کز کار او بپردازدشمعوار از تنش سر اندازد.
نظامی.
شمعوارت چو تاج زر بایدگریه از خنده بیشتر باید.
نظامی.
خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمعوارهر کجا در مجلسی شمعیست ما پروانه ایم.
سعدی.
پرده برانداز شبی شمعوارتا همه سوزیم به پروانگی.
سعدی.
هرکه به شب شمعوار در نظر شاهد است باک ندارد به روز کشتن و آویختن.
سعدی.
رجوع به شمعسان و شمعوش شود.