خون شدم بر بیکسی های شهیدان مژه
بر مزارش خواستم شمعی زنم خنجر زدم.
حکیم بیگ خان حاکم ( از آنندراج ).
|| دعامه. ستونی زیردیوار یا سقفی افتان استوار کردن تا خراب نشود. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شمعچه و شمع شود. || ساقه بالا بردن گیاه برای گل و تخم مانند کاهو، اسفناج ، ترب و امثال آن. ( یادداشت مؤلف ).