شمشیرکش. [ ش ِ / ش َ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب م ) شمشیرکشنده. تیغکش. ( فرهنگ لغات ولف ). شمشیرزن. دلاور. جنگجو. رزم آور : به پیروزی اندر سرت گشت کش از آن نامداران شمشیرکش.فردوسی.جهاندار محمود خورشیدفش به رزم اندرون شیر شمشیرکش.فردوسی.|| ( ن مف مرکب ) با شمشیر کشیده. با تیغ آخته : شمشیرکش بر او تاخت. رجوع به ماده شمشیرزن و شمشیرکشیدن شود.