شمشیر ابدار

پیشنهاد کاربران

آبدار: سنگین، به اعتبارِ آب داشتن، دارنده ی آب
شمشیر آبدار ؛ شمشیر درخشنده و تیز و برنده. ( ناظم الاطباء ) .
شربت الماس. [ ش َ ب َ ت ِ اَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شمشیر آبدار است. ( برهان ) ( بهار عجم ) . شمشیر تابان و درخشان. ( ناظم الاطباء ) .
روضه دوزخ اثر ؛ کنایه از شمشیر است :
صبح ظفر تیغ اوست حوروش و روضه رنگ
روضه دوزخ اثر حور زبانی عقاب.
خاقانی.
- روضه دوزخ بار ؛ کنایه از شمشیر آبدار است. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از شرفنامه منیری ) ( برهان ) ( از مجموعه مترادفات ) .
شمشیر آبدار : شمشیر برنده .
مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 76 ) .

بپرس