پدیدآرنده هستی و آرایشگر کیهان
که بودش را نخستین نی چنان کش نیستش پایان
نه بر بخرد بود پیدا که چون گسترد این پهنا
به بر دانا هویدا آنکه چون افراخت این ایوان
کجا اندیشه یابد ره ز چون و چند این بنگه
که چون آراست مهر و مه گهی پیدا گهی پنهان
درین دشت و درین هامون چو پرگارند سرگردان
ارسطالیس و افلاطون و بطلیموس و بوریحان
که چون بر یک روش آردهماره چنبر گردون
چه سان یک کالبد بسرشته از این چار اخشیجان
گهی از ابر آراید چمن چون دامن مینو
گهی از باد پیراید سمن چون زلف مهرویان.
( از مجمع الفصحاء ج 2 صص 212-213 ).
رجوع به همین مأخذ شود.