شمر دل

لغت نامه دهخدا

شمردل. [ ش َ م َ دَ ] ( ع ص ) جوان سبک و شتاب رو از شتر و جز آن . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). چست. شتر نیکو و تیزرو. ( دهار ). چست. نیک رفتار. ( مقدمه لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3 ). || نیکوخلقت. خوب سیرت . ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || اشتری نیکوخلق و دراز. ( مهذب الاسماء ). شمردلة. || مرد جوان باقوت. ( دهار ). جوان قوی از هرچه باشد. ( مقدمه لغت میرسیدشریف جرجانی ص 3 ). || دراز. ( از اقرب الموارد ). شمردلی.

شمردل. [ ش َ م َ دَ ] ( اِخ ) ابن شریک بن عبدالملک ، شاعر هجاء عرب متوفا در حدود سال 80 هَ. ق. وی از بنی ثعلبةبن یربوع از تمیم بود و قصیده و رجز را نیکو می گفت. ( فرهنگ فارسی معین ).

شمردل. [ ش َ م َ دَ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲبن رؤبةبن سلمه لیثی ، از شاعران عرب در دوره اموی متوفای حدود سال 107 هَ. ق. و معاصر جریر و فرزدق و ساکن خراسان بود و مرثیه نیکو می سرود. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

چست و شتر تیز رو نیک رو

پیشنهاد کاربران

بپرس