شمت

لغت نامه دهخدا

شمت. [ ش َم ْ م َ ] ( ع اِ ) شمة. شمه. ( یادداشت مؤلف ). پاره ای و جزیی و بخشی از چیزی : چند نکت دیگر بود.... و من شمتی از آن شنوده بودم بدان وقت که به نشابور بودم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 104 ). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین تر حلیتی و نفیس تر موهبتی است یاد کرده شود. ( کلیله و دمنه ). || شم. بوی. عطر :
شمت حزمش اگر باد برد تحفه به ابر
در شود درشکم ابر هوا قطر مطر.
سنایی.

شمة. [ ش َم ْ م َ ] ( ع اِ ) واحد شم. ( ناظم الاطباء ). یک بار بوییدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). رجوع به شم شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ( مصدر ) واحد شم : یکبار بوییدن . ۲ - ( اسم ) بوی اندک . ۳ - مقدار کم اندک : شمتی از احوال خود بیان کرد .

فرهنگ معین

(شَ مَّ ) [ ع . شمة ] (اِ. ) ۱ - (مص م . ) واحد شم : یکبار بوییدن . (اِ. ) ۲ - بوی اندک . ۳ - مقدار کم ، اندک .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
شمات و شماتت: شاد شدن به بلالی دشمن (راغب) . هارون به موسی گفت: دشمنان را به جهت من شادمان مکن. (که آنهاببینند تو مرا عتاب و مؤاخذه می‏کنی و از گرفتاری من شاد شوند) تشمیت عاطس آن است که وقت عطسه کردن کسی او را دعا کنیم و یرحمک اللّه بگوئیم در اقرب از ابوعلی نقل می‏کند: آن دعا ایت تا شخص به حال شماتت نیافتدو راغب گفته: گوئی آن ازاله شماتت به وسیله دعاست مثل تمرین در ازاله مرض. این لفظ در قرآن فقط یکبار آمده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس