شماره

/SomAre/

مترادف شماره: تعداد، حساب، دانه، رقم، عدد، عده، نمره

معنی انگلیسی:
figure, issue, number, no.5

لغت نامه دهخدا

شماره. [ ش ُ رَ / رِ ] ( اِ ) تعداد. اندازه. حساب. ( ناظم الاطباء ). عدد. عد. شمار. شمارش. ( یادداشت مؤلف ).
- از شماره برون شدن ؛ بی حد و حساب شدن. بیرون از اندازه و حساب گشتن :
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
آنرا که از شماره برون شد چه منتهی است.
فرخی.
اگر خواهی سپاهش را شماره
برون باید شد از حد اماره .
( ویس و رامین ).
- به شماره افتادن نفس ؛ بُهر. ( یادداشت مؤلف ). بُهر در منتهی الارب بمعنی تاسه آمده و یکی از معانی تاسه در برهان چنین است : پی در پی نفس زدن مردم و اسب و حیوان دیگر از کثرت گرما یا تلاش کردن و دویدن همچنین بمعنی صدای نفس کشیدن هست. رجوع به تاس و تاسه و تاسیدن در برهان شود.
- شماره کردن ؛ احصاء. ( یادداشت مؤلف ).
- || حساب کردن. شمردن. ( ناظم الاطباء ).
|| عداد. شمار. ( یادداشت مؤلف ). || نمره : شماره منزل. شماره اتومبیل. ( یادداشت مؤلف ).
- شماره ترتیب ؛ نمره ای که به شیئی یا شخصی به ترتیب ( تقدم مرتبه ، الفبایی نام خانوادگی ، زودتر رسیدن و غیره ) دهند. نمره ترتیب. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - حساب . ۲ - حد اندازه . ۳ - عدد . ۴ - نمره . یا دانش ( علم ) شمار . علم حساب . یا شمار ... در ردیف در زمره . یا روز علم . روز رستخیز قیامت . یا بشمار آوردن . به حساب آوردن احتساب . یا به علم رفتن . به حساب آمدن محسوب شدن . یا شمار باریک کردن . مناقشه.

فرهنگ معین

(شُ رَ یا رِ ) (اِ. ) ۱ - عدد، شمار. ۲ - عددی که نماد و نشانة چیزی است . ۳ - عددی که نوبت یا رتبة کسی یا چیزی را نشان دهد. ۴ - عددی که اندازة چیزی را نشان دهد. ۵ - هر واحد از روزنامه ، مجله و مانند آن .

جدول کلمات

عدد

مترادف ها

number (اسم)
عده، رقم، عدد، نمره، شماره، شماره یا عدد

issue (اسم)
عمل، کردار، نژاد، اولاد، فرزند، سرانجام، پی امد، بر امد، نسخه، موضوع، شماره، نشریه، نتیجه بهی

numeral (اسم)
رقم، عدد، نمره، شماره

فارسی به عربی

عدد , قضیة

پیشنهاد کاربران

عداد
اسمی کوردی هست که از ژماره میاد.
به ترکی میشود "سای" از مصدر "سایماق" به معنی شمردن
تعداد، حساب، دانه، رقم، عدد، عده، نمره، مر
مر
عدد
رقم
نوامبر عددشمارشی

بپرس